شبی از دیوار بلند عشق من یاد خدا کردم
به یاد آروزهایم خدا را از ته قلبم صدا کردم
چه شیرین بود چه زیبا شد چه مهتابی
زمانی که دلم را با خدا آشنا کردم
به او گفتم چه می خواهی؟ به او گفتم که زیبایی
ندایی آمد و دل را پر از نور و نوا کردم
خدا بود و دلم بود و دنیایی پر از ناله
که من این زندگی را روی عشق تو بنا کردم
|
امتیاز مطلب : 268
|
تعداد امتیازدهندگان : 55
|
مجموع امتیاز : 55